ـ با خود بگو هرگز زانو نخواهم زد،حتی اگر قامتم از آسمان کوتاهتر شود...
ـ ما چیزی نداریم به جر رویاهایمان .به آنچه که بیاندیشیم صورت خارجی پیدا میکند چون ما از دریچه ذهن به دنیا می نگریم
ـ هر فلج مادرزادی اگر قهرمان دوی سرعت نشود ؛خودش مقصراست.
ـ · خداوند اندیشید ونخستین اندیشه اش فرشتگان بود . خداوند سخن گفت و نخستین واژه اش انسان بود.
" جبران خلیل جبرانعظمت و ژرفای تو را نمی شناسم
فقط میدانم
که معبوداین دل خسته هستی
و اگر دیده از من برگیری خواهم مرد!(تی ال واسونی)
سلام بر تنها جزیره ی اقیانوس دل
تو همان صدایی هستی که ناگاه در خوابم میپیچی
تو همان برق نگاهی هستی که به دریای نگاهم می پیوندی
تو همان ستاره ای هستی که بر زلف سیاهم نشسته ای
و من همانم که همیشه به تو می پیوندم
همانم که همیشه به تو میرسم از تنهایی
به تو می رسم از بی فردایی
به تو می رسم از بی صدایی
و تو باز هم جمله ای را می خوانی تا من
به فردا
به صدا
به نور
به روشنی
به حقیقت
و به هر انچه که می خواهم میرسم
و آن جمله بزرگترین است
آنگاه که می گویی :
« دوستت دارم »با شنیدنش بال می گشایم و به سویت می آیم
می دانم که تنها صدایم را می شنوی
آن هم از آنسوی سیم های سیاهی که
خود نیز در سیاهیشان گم شده اند
اما ...
اما فقط به خاطر تنها تویی ست که
با مژگان بلندم نگاهم را از هر نگاه دیگری
جز نگاه پاکت زندانی می کنم ...
تو می دانی صدف های دو چشمت
در این دریای هستی بی نظیرند
دو افسونگر دو عاشق کش دو مجنون
دو تا صیاد مست وشیر گیرند
این ترانه رو به مریم مهربونم و همه ی اونایی که به عشقشون نرسیدن تقدیم میکنم
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم ...